ده خراب است وکدخدا درخواب
رعیت آشفته,بی خیال ارباب
چشمه خشکیده,آسمان تبدار
خالی از عشق,کوچه ی مهتاب
آنکه میدزد عشق ونان ازما
اهل آبادی است خانه خراب
دَردَم این است,میزند مستی
حد به لبهای برده نام شراب
پشت پرچین باغ می خندند
یک دو کرکس به بندبال عقاب
آنکه مسئول حفظ جنگل هاست
با تبر میکند حساب وکتاب
پنجه در پنجه, گرگ ها آزاد
گردنِ بره هاست زخم طناب
حامی شیر بچه آهو ها
می خورد ظهروشام جوجه کباب
سخت عجیب است مرددنیا دار
می دهد وعده مان بروز حساب
حالمان کهنه,سال نو حرف است
عیدوتعویض آب ورنگ نقاب
ماوتدبیر رنج خودکرده
ای خدا کم کن اندکی ز عذاب
#مهدی.زکی زاده
سفره هایی خالی ازنان سهم ما
داستان هایی پریشان سهم ما
برده وبرریشمان خندیده اند
چشمی ازافسوس گریان سهم ما
قصه ی خودکرده وتدبیربا
دردبی پایان ودرمان,سهم ما
خانه بردامان یزدان ساختند
دوری ازالطاف یزدان سهم ما
برج وویلاشان چه خوش آب وهواست
ریزگردان بیابان سهم ما
گردش نوروزشان, باکو, دبی
راه پرنور شهیدان سهم ما
آسمان رابر زمینش دوختند
شدجدااز سهم ایشان سهم ما
ساکتیم اما نه از روی رضا
گریه,شب ها زیرباران سهم ما
کوچه ی ما هم بهاری میشود
گرچه شدعمری زمستان سهم ما
#مهدی_زکی_زاده
شکوفه واشده اما دلم بهاری نیست
که شهر خالی ازاحساس بی غباری نیست
غرور کشورجانم به گردآلوده ست
وچشم مردمش الا به سوگواری نیست
دهان پسته به فریادغصه ها بسته ست
درون بستر رودی ترانه جاری نیست
سکوت میکنم اما نه از رضامندی
نگاه مرغ قفس جزبه بردباری نیست
وسال سال جدیداست وفال,فال قدیم
به بی قراری احوالمان قراری نیست
خطوط خاکی خشکیده ی لب کارون
نمی ندیده,علاجی به زخم کاری نیست
به رغم اینهمه اندوه,سبزه می کاریم
که سینه خالی ازعشق و امیدواری نیست
صبورباش,ستمدیده میهنم,عید است
شکوفه واشده,گرچه,دلم,بهاری نیست
#مهدی.زکی زاده قریه علی
بهاری بادسرزمین دلمان,بامهروعشق ودوری از ریاوتزویرودروغ وجورقدرتمندان,انشاءالله
ازتو تاهمهمه ی شهر جداکرد مرا
درسراشیبی اندوه رها کرد مرا
دست دردست تو اشعار سروسامان داشت
رفتنت شاعر آفت زده ها کرد مرا
درکنارتو جوان بوددلم, میخندید
باردوریت کمرخسته وتا کردمرا
دوستی گرمی وامیدبه دل می بخشد
مهربان دوست کجارفت وجفاکردمرا؟
وخدا خواسته باردگرت میبینم
حضرت عشق اجابت به دعاکرد کردمرا؟
بازدیدار تو یعنی که خداهم راضی ست
وبلخندتو هر درد دوا کرد مرا
#مهدی.زکی زاده????????
تقدیم به دوست عزیزوشاعروترانه سرای فرهیخته ام کوروش آقامجیدی که بعداز بیست وشش سال بازیافتمش??دوستی هامان پایداربادا
کلمات کلیدی: کوروش آقامجیدی
میشودزیرنم نم باران, درکنارت کمی قدم بزنم
برلبت بامدادی ازبوسه خط خطی های محترم بزنم
باتواحساس بهتری دارم,حس گلهای تازه روییده
چشم درچشم تونمیخواهم پلک خودرا دمی بهم بزنم
شرح حال مراکه میدانی,قصه ی عاشقی که تنها ماند
حرف شادی کنارتو بایدکه دراین وقت مغتنم بزنم
بخت اگرچه به من نمیخندد,فالم هرچندقهوه اش تلخ است
باتوبرجام مهرورزی وعشق,میشودبوسه بیش وکم
مهربانانه باورم داری,ازته قلب باورت دارم
درهوای تودم بدم شاداب,بروی قیدبازدم,بزنم
#مهدی_زکی_زاده
کلمات کلیدی:
ماندم به پایِ حرفم،امارفته بود او
تنها رهایم کرد و تنها رفته بود او
آغوشِ گرمم رابرایش شرح دادم
خودماندم وشبهایِ یلدا،رفته بوداو
تیغِ زبان ها را بجانِ خودخریدم
زخمی شدم وقتی سراپا،رفته بود او
گل خواست، تارفتم بچینم، بازگردم...
دیدم به چشمِ تر که ای وااااا،رفته بود او
خوردم زمین دنبال سیبِ آرزویش
رفتم به آدم، چون به حوّا رفته بود او
.
.
م. زکی زاده
کلمات کلیدی:
به مرغِ کنجِ قفس مانده گر پری بدهیم
اگر به آدم و حوّا برابری بدهیم
هوایِ خانه پُر از شوقِ عشق خواهد شد
به دیده چونکه دگرگونه منظری بدهیم
!!!!!!!!!
خشکیده به سینه چشمه یِ نابِ غزل
چندیست که کم شده تب و تابِ غزل
روزم همه حسرت است وقتی نرود
چشمانِ ترم شبانه در خوابِ غزل
خورشیدِ ترانه در خسوف آمده و
تاریک به ابرِ غصه مهتابِ غزل
در بسترِ مرده رودی افتاده غریب
لب تر نکند دلِ من از آبِ غزل
تصویرِ تو عاشقانه تر خواهد شد
شاعر بنشاندش چو در قابِ غزل
.
.
م. زکی زاده
آخرآبانِ94????????“”
کلمات کلیدی: